مراحل اداری تائید اسناد تحصیلی دانشجویان افغانی مقیم ایران:
1-تائید مدارک دیپلم و پیش دانشگاهی:
تائید مدرک از سوی اداره کل آموزش و پرورش محل تحصیل (استان یا شهرستان مربوطه)
تائید مدرک از سوی اداره کل آموزش و پرورش تهران (واقع در میدان فلسطین - خیابان طالقانی- خیابان ایرانشهر)
تائید مدرک تحصیلی از سوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران
تائید بخش قنسولی سفارت افغانستان در تهران
2- تائید لیسانس ، فوق لیسانس و دکترا :
تائید اسناد از سوی وزارت علوم یا وزارت بهداشت ایران
تائید مدرک تحصیلی از وزارت امور خارجه ج.ا. ایران
تائیدی از بخش قنسولی (پذیرش) سفارت افغانستان در تهران
اسناد تحصیلی که مراحل فوق را طی نکرده باشد در سفارت ج.ا. افغانستان و داخل کشور اعتبار ندارد . قابل ذکر است که در تائید مدارک تحصیلی یاد شده مبلغ هشت یورو توسط سفارت اخذ میگردد.(به استثنای هزینه ی وزارت خارجه)
کوه هندوکش:
این کوه به امتداد سلسله جبال هیمالیا از نواحی پامیر داخل افغانستان امتداد یافته، ازجنوب بدخشان گذشته در دره بامیان که شروع کوه دیگری است به اسم کوه بابا، ختم می گردد. ارتفاع قله این کوه 6650 متر بوده که به نام تیراج میر معروف است و از سطح دریا 8300 متر ارتفاع دارد. نواحی مرتفع این کوه تقریبا همیشه پوشیده از برف بوده و دره های بی شماری در دامنه های این کوه بوجود آمده که معروفترین آنها از این قرار است: دره های واخان ، شغنان، منجان ، جرم ، درایم، کشم، ارسج، فرخار، دره اشکمش، خوست، فرنگ، سمندان، اندراب،خنجان، دوآب وسراب، در شمال ،و از طرف جنوب دره پنج، نور ، کم ، پشال ، باندول، اشپی، اسکین، پنجدره نجراب، دره هزاره، بازارک، پاران ده ششل ، سالنگ ، اشاوه ، شکاری ، کپچاق، چهارده ، بامیان ، سیغان، کهمرد.
طول هندوکش در حدود 600 کیلومتر است که به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می شود و هندوکش غربی نسبت به هندوکش شرقی کوچک تر است و دره معروف پنجشیر در دامنه جنوب شرقی آن موقعیت دارد.
2.
کوه بابا:
کوه بابا در بین هندوکش و فیروز کوه واقع بوده و به طرف غرب به مسافت 200 کیلومتر امتداد دارد . ارتفاع این کوه از 400 تا 5140 متر می رسد و قله معروف آن به نام شاه فولادی یاد می شود که 5600 متر ارتفاع دارد .
دریای بلخ از قسمت شمال این کوه سرچشمه می گیرد و آب آن به 18 نهر تقسیم می شود از این رو نواحی بلخ را به نام 18 نهر هم یاد می کنند.
3.
فیروز کوه:
این کوه از قسمت شمال چهل برج شروع شده و موازی با تیربند ترکستان مایل به جنوب ادامه پیدا میکند و تا گوشه هرات می رسد طول این کوه 352 کیلومتر است.
4.
سیا کوه:
این کوه از گوشه غربی کوه بابا شروع شده تا جنوب غرب هرات ادامه می یابد و دریاهای خاشرود و خورد رود از همین کوه سرچشمه می گیرند . طول این کوه 628 کیلومتر است.
5.
تیر بند ترکستان:
این کوه از کوه بابا جدا شده به طرف بالا مرغاب پیش می رود و طول این کوه 200 کیلومتر است . قله معروف آن که در نزدیکی ایران است معروف به قره جنگل بوده که 2985 متر ارتفاع دارد.
6.
کوه پغمان :
این کوه شاخه از کوه هندوکش است که به جنوب کوه بابا واقع بوده و با کوه بابا متوازی گفته می شود . شاخه ای از این کوه دره های سرخ پارسا و شیخ علی را از حصه شمالی بهسود هزاره جدا ساخته، به طرف شرق در بین هزاره پارسا و جلگه کوهدامن فاصله قدرتی واقع می شود . این شعبه از استالف گذشته به جانب غرب گل دره و شکر دره به رفتار خود ادامه می دهد و از این قسمت یک شعبه به جانب شرق جدا شده کوتل خیر خانه را به شمال شهر کابل بوجود می آورد . با پستی بلندیها ، کوه ده سبز جبال صافی که جلگه سروبی از کوهدامن جدا می سازد ، بوجود می آورد . از قسمت شکر دره به طرف شمال متمایل شده بعد از آن در حد حوض خاص پغمان رجوع به جنوب می نماید و قلل پر برفی را در شرق بهسود و غرب پغمان بوجود می آورد.
در نواحی غرب و شمال این کوه، سرخ پارسا، دره جات بهسود، سوخته وادی، میر سبز ، ناهور ، مالستان ، دایه فولاد ، ارزگان ، غاب، دایکندی ، ایماقستان واقع است و در نواحی شرق و جنوب آن مناطق استالف ، گل دره ، شکر دره ، پغمان ، جلگه میدان ، جلریز ، بیک سمند ، دیمرداد ،خوات ، تورمی، قیاق گل بوری ، تورکان ، ککرک، شاکی ،زرسنگ ، قره باغ ، زرد آلو، تمکی، رسنه، سنگ ماشه، دی چوپان ، خاک افغان ، وادی ارغنداب و گیزاب می باشد . قله این کوه 4300 مترارتفاع دارد و دائم پوشیده از برف است . در ماه جوزا و سرطان برفهای این کوه ذوب شده و چراگاه خوبی برای کوچی ها است.
7.
سفید کوه:
این کوه در شرق افغانستان تقریبا به مسافت 31/5 کیلو متر از شهر پیشاور پاکستان شروع شده و به سمت جنوب پیشروی نموده وادی جلال آباد را از وادی کرم جدا می سازد . بلندترین قله این کوه به نام سیکارم یاد می شود که 4732 متر ارتفاع دارد . قلل این کوه همیشه پر از برف است از این رو افغانها آن را(( سپین غر)) می گویند، از این کوه شاخه های زیادی منشعب شده است و جنگلات انبوهی در دامنه ها و دره های این کوه وجود دارد . دره های که به شمال و جنوب آن واقع گردیده است ازاین قرار است: دره خیبر، نازیان شنوار ، اچین ، ده بالا، پچیدواگام ، وزیری، خوگیانی، کجه، ماما، خیل، نکروخیل شتوا، اشپان حصارک ، غلزائی، تیزین، سروبی، بتخاک،شیوکی،چهار آسیا، موسئلی، سرخاک، التمور،چرخ، تنگی وردک،شنز، ناوه گی، جلگه غزنی، شلگر، آب بند، دله، ازخواه، تیرا، کرم، جاجی،رقبان، حسن خیل، مچل غور، ورد احمد زائی، زرمست، طوطا خیل، میدان خوله دره مین، شمل، نکه، مست توی بیرکوتی.
8.
کوه سلیمان: این کوه ازنگاه اهمیت استراتژیکی به پایه کوه هندوکش می رسد از جنوب کوات و پیشین شروع می شود و تا نهر صوات می رسد . این کوه به سه قسمت تقسیم می شود:
حصه اول : که سرحد مشرقی آریانه را تشکیل می دهد و از جنوب غرب به شمال شرق ادامه دارد . تخت سلیمان به ارتفاع 940 متر در آن قسمت واقع شده و قله دیگرش به ارتفاع 3760 متر از سطح آب می رسد که به کسر غر معروف است.
حصه دوم: همان خود کوه سلیمان است که گوشه شمال آن به سفید کوه می رسد ، این کوه مملو از اشجار است که معروفترین آنها: نشتر،بلوت ، ارچه ، صنوبر، کاج ، خنجک ، بادام تلخ ، شجره الحیات و... می باشد. محدوده جنگل خیز این کوه در خاک افغانستان درخاک افغانستان است.
حصه سوم: آن کوه تیرا است که اقوام افریدی پاکستان در آن سکونت دارند.
9.
کوه قره باتور:
کوه قره باتور در غرب قندوز از سلسله فلات قلعه زال شروع شده ابتدا به جانب غرب و بعدا به طرف جنوب امتداد می یابد. کوتل دشت آبدان میرعلم که معبر شوسه ای بین خان آباد و مزار شریف است در این کوه واقع گردیده است . کوه قره باتور به کوتل بغلان دو قسمت می گردد:
قسمت اول : از آن به طرف شرق شوراب و هزار قاق دور زده تا نهرین واشکمش پیش می رود و در سمت شمال نهرین بار دیگر به جانب جنوب پل علم گیرپیش رفته از سمت شرق به کوههای دوشی وصل می گردد، و پس از آن به طرف جنوب غرب به امتداد خود می افزاید طول دریای اندراب و سرخاب آن را از کوه کیان و نیک پی جدا می کند.
قسمت دوم : آن از کوتل گردابی رخ به شمال می گذارد و دشت آبدان میر علم و تاشقرغان را تشکیل می دهد و بعدا به طرف غرب دور زده به تنگی راطک ایبک ختم می گردد.
10.
عنبر کوه:
این کوه مابین تالقان و حضرت امام صاحب موقعیت دارد . وادیهای فراخ دشت ارچی ، خوجه غار، جلگه خان آباد و تالقان و دریای بنگی قسمتی از کوه را احاطه کرده است . اطراف این کوه خیلی سر سبز است . گذشته از این کوه چند سلسله کوه دیگر در نواحی شمال وجود دارد ، از قبیل کوه بنگی ، اشکمش ، کوه ممنی ، دره صوف، چهار کنت ، و البرز که جدا از کوه هندوکش می باشد . ارتفاع عنبر کوه در حدود 2000 تا 2500 متر است .
11.
کوه سرده:
این کوه در نواحی جنوب شرقی غزنی از بند سرده شروع می شود و ارتفاع آن از 3000 تا 3500 متر است ، این کوه در بین شلگر و کتواز به شرق آب ایستاده غزنی پیش رفته به سلسله کوه سلیمان ختم می گردد.
12.
گل کوه:
این کوه به طرف جنوب غرب غزنی واقع است ، این کوه به دشت هموار ناهور به یک زاویه قائمه سلسله کوه پغمان را قطع می کند . ارتفاع این کوه به 4500 متر می رسد و دائم پوشیده از برف است.
تمام مناطق هزاره جات کوهستانی است که نمی توان همه کوههای آن را از هم جدا کرد و شرح داد، فقط مختصری از آنها اشاره می کنیم که حصه شرقی و جنوبی این منطقه کوهستانی را که بیشتر به هزاره جات معروف گشته ، سلسله کوه پغمان احاطه کرده است و حصه شمالی و غربی آن را کوههای هندوکش ، بابا ، سیاه کوه و سفید کوه احاطه نموده اند که در مابین این سلسله کوهها محلات بهسود ، یکاولنگ ،غاب ، ایماقستان ، دیزنگی، دیکندی ، مالستان جاغوری ، دی چوپان ،اجرستان، ارزگان ، گیزاب و ... افتاده است .
کوتل های معروف هزاره:مراب،لومان،مالستان، کوتل خون، جوقل،شاه طوس و...است. کوههای معروف در این نقطه: سرو،کوه ماستان، لعل، کرمان،کوههای دیزنگی ، شاه طوس می باشد. اکثر قلل کوههای هزاره به 2300 متر میرسد، آب و هوای این مناطق عموما سرد است وحبوبات خیلی کم رشد می کند.
13.
کوههای پاروپامیز:
غربی ترین کوههای افغانستان به حساب می آیند که مابین فیروز کوه و زاویه که بواسطه سرحد سرزمین ترکمنستان و ایران به شمال غرب افغانستان تشکیل شده ، واقع گردیده ارتفاع قله این کوه از 2500 متر تجاوز نمی کند.
14.
کوههای جنوبی چاکائی:
این سلسله کوه سرحد افغانستان و بلوچستان پاکستان را در حدود 150 کیلومتر تشکیل می دهد قله معروف آن بر ملک نیزنان حاکمیت دارد و بلندی آن 2300 متر می رسد
15.
کوه میر جاوه:
بیشتر این کوه در خاک ایران واقع است و ارتفاع این کوه مساوی با ارتفاع کوههای چاکائی است.
علاوه بر آنچه گفته شده کوه حاجی گک کوه خوردیست که در مابین کوه پغمان و کوه بابا که به سلسله کوه هندوکش شامل است.
رودها و آبها
رودهای افغانستان از کوه های مرکزی و مناطق شرقی کشور سر چشمه گرفته،به سمت غرب و جنوب جریان می یابد. به دلیل ارتفاع زیاد کوه ها و کاهش نسبتاً سریع ارتفاع کوه ها،سرعت آب رودخانه ها بسیار زیاد است و به همین جهت برای تولید انرژی برق مناسب است. مهمترین رود های افغانستان به قرار زیر است:
[1]:این رود از کوه های پامیر سرچشمه گرفته،پس از طی 2500 کیلومترمسافت،به دریاچه آرال می ریزد. حدود1126 کیلومتر این رودخانه در قسمت مرزهای شمالی افغانستان با جمهوری های تاجیکستان، ازبکستان و قسمتی از ترکمنستان می باشد.قسمت هایی از این رودخانه قابل کشتیرانی است،در بعضی منازق عرض رودخانه بسیار زیاد می شود(تا حدود پنج کیلومتر) و عبور و مرور کشتی ها را مشکل می سازد. در سواحل این رودخانه « شیرخان بندر» و « بندر حیرتان» قرار گرفته،که کالاهای صادراتی یا وارداتی افغانستان به شوروی سابق و ممالک آسیای میانه از این طریق مبادله می شده است. جیحون دارای آبشارهای متعددی است و برای تولید نیروهای هیدرولیک قابل استفاده است.
-هیرمند(هلمند):از کوه های پغمان در غرب کابل سرچشمه می گیرد و در جنوب غربی افغانستان قسمت کمی از مرز مشترک ایران و افغانستان را تشکیل می دهد.طول این رود 1400کیلومتر است.
هریرود: از کوه بابا در مرکز افغانستان سرچشمه گرفته،از هرات می گذرد،و در شمال غربی افغانستان کمی از مرز مشترک افغانستان و ایران را تشکیل می دهد. این رود سپس وارد خاک ترکمنستان می گردد و در ریگزارهای ترکستان فرو می رود. طول هریرود 1230 کیلومتر است و مانند آمودریا دارای آبشارهای متعدد است و برای تولید نیروی برق مناسب است.
کابل رود:رود کابل نیز از کوه های شرقی افغانستان سرچشمه گرفته، و پس از عبور از میانه شهر کابل و شهر جلال آباد وارد خاک پاکستان گردیده، به رود سند می ریزد.
سایر رودخانه های مهمتر افغانستان عبارت انداز: مرغاب ،کندوز، ارغنداب، کوشک، فراه، پل خمری، پنجشیر وبلخ. منابع آب زیرزمینی افغانستان نسبتاً غنی است. در شهر کابل آب درعمق سه چهار متری زمین قرار دارد. لیکن به دلایل فنی، کمتر از منابع آب زیرزمینی استفاده شده است.
مردم اکثر افغانستان برای تهیه آب با مشکل روبه رو هستند، هم آب آشامیدنی و هم آب کشاورزی. حنی در شهر کابل، بسیاری از ساکنان شهر برای تهیه آب مشکل دارند
تحقيقات جيولوجيکیميرساند که 24 نوع مواد معدنی در 89 منطقهء افغانستان موجود بوده و قابل استفاده می باشد، اما تا اکنون تقريباً از اين معادن استفاده صورت نگرفته است
اکثر اين معادن از لحاظ اقتصادی ارزش زياد داشته و ميتوان اظهار داشت که افغانستان از نظر داشتن معادن غنی بوده و آيندهء درخشان را از اين جهت در قبال دارد
:لاجورد
در افغانستان انواع احجار کريمه وجود دارد که لاجورد نسبت به مقدار نوعيت بهتر آن شهرت جهانی دارد. معادن لاجورد عموماً در ارتفاعات بلند شمال افغانستان واقع گرديده و مهمترين معدن آن در سرسنگ بدخشان واقع است. به مسافه تقريباً 12 کيلو متر دور تر از اين معدن پنج ذخيره ديگر لاجورد قرار دارد که مقدار آن به 1300 تن تخمين شده است
:طلا
استحصال طلا از زمان سابق در افغانستان مروج بوده و ذخاير طلا از ناحيه بدخشان تا کندهار توسعه يافته است، اما بصورت عموم تعداد ذخاير آن به شش معدن بالغ ميگردد و مهمترين آن در .يفتل بدخشان موقيعت دارد
:ذغال سنگ
.ذغال سنگ از جملهء منابع عمدهء توليد انرژی افغانستان بوده خاصتاً به صورت فعلی که منابع نفت و گاز قيمت آن روز افزون است بنا ءً ذغال سنگ بحيث يک انرژی نسبتاً ارزان حايز اهميت ميباشد
:گازطبيعی نفت
سال 1935 به اينطرف از طرف جيولوجست های افغانی و خارجی برای تفحص نفت در نقاط مختلف کشور شروع شده بود، معلوم گرديده بود که نفت در بسياری از نقاط کشور مانند ساحات شمالی غربی و جنوبی موجود بوده اما نظر به عدم موجوديت سرمايهء کافی و پرسونل فنی و مجرب تا کنون استخراج آن امکان پذير نيست. در حال حاضر ذخاير تثبيت شدهء نفت در ولايت جوز جان موقيعت دارد که ذخاير نفت انگوت قابل ملاحظه بوده، ده ميليون تن ذخاير نفت آن تثبيت شده است
:آهن
با در نظر داشت تفحصات که صورت گرفته است افغانستان از لحاظ داشتن آهن مرغوب و موجوديت سنگ آهن نسبتاً غنی می باشد، زيرا تنها در سلسله کوه بابا موجوديت هشت ذخيره معدن آهن تثبيت گرديده است که از آنجمله معدن آهن حاجی گک در 45 کيلو متری جنوب شرق شهر باميان حايز اهميت فوق العاده می باشد، چه ذخاير توده های آن به 108 مليارد تن تثبيت گرديده است
:مس
از مطالعات و تفحصات جيو لوجست ها چنين استنباط ميگردد که در حدود دوازده توده ذخاير مس در نقاط مختلف افغانستان موجود است. ساحات جنوبی و حصص مرکزی که از پروان تا کندهار و فراه را دربر ميگيرد توده های معادن مس بصورت پراگنده اخذ موقع کرده است، اما توده های معادن مس که بين منطقه کجکی و مقر قرار دارد اهميت خاص ميباشد
:بيرايت
.بيرايت مادي ايست که در تفحصات استخراج نفت گاز بکار ميرود. موجوديت آن در بعضی از نقاط افغانستان تثبيت گرديده است. مهمترين معادن آن در جنگلات هرات است، که ضخامت رگ های آن از نيم تا 3 متر ميرسد و هر رگ آن 30 تا 300 متر طول دارد. محتويات بيرات در اين رگها 85 تا 95 فيصد تثبيت شده است. و ذخاير مجموعی آن به 8 ،1 ميليون تن بالغ ميگردد
- ویژگیهای جغرافیایی:
افغانستان با بیش از 650 هزار کیلومتر وسعت ( محصور درخشکی) درجنوب آسیا قرار دارد و جزء کشورهای خاورمیانه محسوب می گردد.
مکان: جنوب آسیا، شمال و غرب پاکستان و شرق ایران
مختصات جغرافیایی: 33 درجه شمالی و 65 درجه شرقی
مساحت:
کل: 647500 کیلومتر مربع
مساحت خشکی: 647500 کیلومتر مربع
مساحت پوشیده شده توسط آب: کیلومتر مربع
مرزهای زمینی:
کل: 5529 کیلومتر
کشروهای هم مرز: چین 76 کیلومتر، ایران 936، پاکستان 2430 کیلومتر، ازبکستان 137 کیلومتر، تاجیکستان 1206، ترکمنستان 744 کیلومتر
مرز دریایی ندارد (محصور در خشکی است).
آب و هوا: خشک ونیمه خشک، با تابستانهای گرم و زمستانهای سرد
نوع زمین: عمدتا کوهستانی و ناهموار، دشتها در شمال وجنوب غرب
بلندترین و پست ترین ارتفاعات:
پایین ترین نقطه: آمودریا 258 متر
بلندترین نقطه: نوشک با ارتفاع 7485 متر
منابع طبیعی: گاز طبیعی، نفت خام، زغال سنگ، مس، کرمیت، طلق، سولفات باریم، سرب، روی، سنگ آهن، نمک، سنگهای قیمتی و گرانبها
خطرات طبیعی: زلزله هایی که در کوهستانهای هندوکشی اتفاق می افتد. طوفانهای شدید و خشکسالی
وضعیت زیست محیطی: محدودیت منابع طبیعی آب شیرین، عرضه ناکافی آب آشامیدنی، کثیفی و ویرانی، از بین بردن جنگلها (بیشتر جنگلها جهت مصارف سوختی و مصالح ساختمانی بکار می روند)، کویرزایی و آب و هوای آلوده
2- جمعیت و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی
جمعیت: 31056997 (july 2006)
ساختار جمعیتی:
14-0 سال: 6/44%
15-64 سال: 53%
65 سال و بیشتر: 4/2% (2006)
میانگین سن:
کل: 6/17 سال
مردان: 6/17 سال
زنان : 6/17 سال
نرخ رشد جمعیت:
67/2% (2006)
نرخ زاد و ولد:
6/46 تولد از هر هزار نفر جمعیت (2006)
نرخ مرگ و میر:
34/20 وفات به ازاء هر 1000 نفر جمعیت (2006)
میزان مهاجرت:
42/0 مهاجرت به خارج به ازاء هر 1000 نفر جمعیت (2005)
نسبت جنسیت:
نوزاد: 05/1 مرد به نسبت هر زن
زیر 15 سال: 05/1 مرد به نسبت هر زن
65 سال و بیشتر: 95/0 مرد به ازاء هر زن
کل جمعیت: 05/10 مرد به ازاء هر زن
درصد مرگ و میر نوزادان:
کل: 23/160 وفات به ازاء هر هزار تولد
پسر: 16/43 وفات به ازاء هر هزار تولد
دختر: 53/43 وفات به ازاء هر هزار تولد (2006)
امید به زندگی:
کل جمعیت: 34/43 سال
مردان: 16/43
زنان: 53/43 (2006)
نرخ باروری زنان: 69/6 تولد نوزاد به نسبت هر زن (2006)
ملیت: افغان
گروه های قومی:
پشتون ، تاجیک ، ازبک ، هزاره ، ايماق ، ترکمن: ، بلوچ
دین : مسلمان سنی : 80%، مسلمان شیعه 19%، سایر ادیان 1%
زبان رسمی: افغانی فارسی دری (اداری) 50%، پشتو (اداری) 35%، زبان ترکی (زبان ابتدایی ازبک و ترکمن) 11%، 30 زبان محلی (زبان بلوچی و پشه ای)، اکثرا دو زبانه هستند.
نرخ باسوادی: (افراد بالای 15 سال توان خواندن ونوشتن داشته باشند)
کل جمعیت: 36%
مردان: 51%
زنان: 21% (1999)
3- ویرگیهای سیاسی:
نام قراردادی کامل: جمهوری اسلامی افغانستان
نام قراردادی مختصر: افغانستان
شکل کامل محلی: جمهوری اسلامی افغانستان
شکل محلی مختصر: افغانستان
نام قبلی : جمهوری افغانستان
Republic of Afghanistan
نوع دولت: جمهوری اسلامی
پایتخت: کابل
شهرهاي مهم : هرات ، مزارشريف ، قندهار، جلال آباد
تقسیمات دولتی: 34 استان (ولایت و ولایت منفرد)
روز استقلال: 19 اگوست 1919 (از حکومت پادشاهی و سلطه بیگانگان).
روز تعطیل ملی: روز استقلال (روز ملی)، 19 اگوست 1919
تاسیس: طرح پیش نویس ساختار جدید در 14 دسامبر 2003 و ژانویه 2004
سیستم قانونی: بر اساس طرح ساختار جدید هیچ قانونی نباید بر خلاف اسلام باشد، این قانون ملزم به ساختن جامعه ای مترقی ومرفه بر پایه عدالت و دادگستری می باشد. حمایت از شان انسانی، حمایت ازحقوق بشر است، تحقق دموکراسی و تامین وفاق ملی ومساوات و برابری بین همه اقشار وقبائل ونژادها.
حق رای: 18 سال
افغانستان علاوه بر سازمان ملل متحد (UN) ، در جامعه کشورهای مشترک المنافع (CIS) ، اتحادیه همکاریهای اقتصادی آسیا و اقیانوسیه (APEC)، بانک اروپایی ترمیم و توسعه (EBRD)، سازمان همکاریهای اقتصادی (ECO)، سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد (FAO)، بانک بین المللی ترمیم و توسعه (IBRD)، سازمان بین المللی هواپیمایی کشوری (ICAO)، بانک توسعه اسلامی (IDB)، بنگاه مالی بین المللی (IFC)، سازمان بین المللی کار (ILO)، صندوق بین المللی پول (IMF)، سازمان بین المللی مهاجرت (IOM)، سازمان بین المللی استاندارد (ISO)، سازمان بین المللی ارتباطات دور ماهواره ای (INTELSAT)، اتحادیه بین المللی ارتباطات دور (ITU)، سازمان کنفرانس اسلامی (OIC)، سازمان منع سلاحهای شیمیایی (OPCW)، کمیسیون بین المللی تجارت و توسعه (UNCTAD)، سازمان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملل متحد (UNESCO)، اتحادیه جهانی پست (UPU)، فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری (WFTU)، سازمان بهداشت جهانی (WHO)، سازمان هواشناسی جهانی (WMO)، و سازمان جهانی گردشگری (WTO)، عضویت دارد. همچنین در سازمانهای، (subscriber), MIGA, OSCE, PFP, SCO UNIDO, WCO, WIPO,(observer), EAPC, IAEA, ICCt, ICRM, IDA, IFAD, IFAD, IFRCS, Interpol, IOC IPU, ASDB نیز عضو دارد.
حدود دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد. روشن نیست پیش از تهاجم آریاییها چه کسانی در این سرزمین ساکن بودهاند.
بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.
هخامنشیان
باکتریا در حدود ۵۴۰ قبل از میلاد. توسط کورش هخامنشی فتح و به امپراتوری پارس پیوست. بعدها داریوش کبیر قسمتهای بیشتری از آن را فتح کرد. افغانستان کنونی در دوران داریوش هفت (ساتراپی) داشت و اهمیت استراتژیک زیادی داشت. در اواسط قرن چهارم قبل از میلاد فتوحات هخامنشی فروکش کرد و برخی از نواحی جنوب و شرق به تدریج از شاهنشاهی هخامنشی جدا شدند.
بقیه در ادامه مطلب
سيرتاريخي واژه افغان و افغانستان
(( افغانستان )) به معناي(( دولت و كشور افغانان ))و يا (( كشوري كه تحت سلطنت سلاطين افغاني متحد شده باشد))(1)از واژه ي (( افغان )) كه معرﱠب (( اوغان )) است (2)مشتق شده است.برخي معتقدند:(( افغان )) در ابتدا (( اغوان )) از ريشه ي آريايي بوده است و به مرور زمان (( اوغان )) و سپس (( افغان )) شده است.(3)
كلمه ي (( افغان )) نخستين بار در قرن چهارم هجري درباره ي برخي از قبايل پشتون منطقه ي شرق خلافت اسلامي در آثار نويسندگان مسلمان استعمال شد.(4) اين استعمال ابتدا در (( حدود العالم ))(5) سپس در (( تاريخ يميني ))(6) و (( تاريخ بيهقي ))(7) به چشم خورد.
به تدريج نويسندگان ديگر نيز اين اسم را ثبت و ضبط كردند و بر دايره ي نفوذش افزوده شد تا جايي كه در قرن دهم هجري نام قسمت بزرگي از قبايل پشتون اين منطقه شد و تمام قبايل ابدالي ان را در بر گرفت.در قرن دوازدهم اسم تمام قبايل پشتانه ي (( افغانستان )) اعم از (( ابدالي )) و (( غلجائي )) گرديد. و در سده ي سيزدهم،وسعت معنايي ان به اندازه اي شد كه عنواني براي تمامي ملت افغانستان اعم از پشتون،تاجيك،بلوچ،هزاره و غير آن گشت و جايگزين نام پيشين (( خراساني )) گرديد.(8) كلمه ي (( افغانستان )) كه يك اسم مركب فارسي است،از تركيب اسم (( افغان )) و پسوند مكاني (( ستان )) ساخته شده است.اين لغت كه به معناي (( سرزمين افغان ها )) ست،سير تاريخي مشابهي همچون لفظ (( افغان )) را پيموده است.(9)
نخستين بار (( تاريخنامه ي هرات )) در اواخر قرن هشتم اين نام را در معناي مكان و سكونت قبايل افغان استعمال كرد كه با بر قراين،محدوده ي آن از حوالي قندهار تا رودخانه ي سند بود .(10)
با فروپاشي صفويه و به دنبال ان قتل نادرشاه در ايران(در غرب خراسان)،همراه با اضمحلال گوركانيان هند(در شرق خراسان)و قدرت گيري افغانان،قلمرو معنايي واژه ي (( افغانستان )) گسترش يافت و نام سرزميني شد كه پيش از آن خراسان نام داشت و بسيار وسيع تر از افغانستان امروز بود،گرچه مرزهاي آن بارها تغيير كرده بود.اين لغت در معناي كنوني و با حدود تقريبي امروز از اوايل قرن سيزدهم معمول شد.(11)
اول بار در شعبان سال ١٢١٥هجري،ضمن معاهده ي مكتوب ميان انگلستان و ايران درباره ي دولت دراني بود كه اين اصطلاح به عنوان نام رسمي اين قسمت از سرزمين هاي اسلامي به كار رفت.(12) تا چند سال پس از انعقاد اين پيمان،مردمان و حاكمان افغان،از پذيرش نام (( افغانستان )) به جاي (( خراسان )) اكراه داشتند.(( مونت استوارت الفنستون )) انگليسي كه چند سال پس از انعقاد معاهده ي مذكور به كابل سفر كرده است مي نويسد:(( افغانان نام عمومي براي كشورشان ندارند؛اما (( افغانستان )) كه محتملاً نخست در ايران به كار برده شده،مكرر در كتاب ها آمده است و اگر به كار رود براي مردم آن سرزمين ناآشنا نيست...نامي كه توسط ساكنان سرزمين بر تمامي كشور اطلاق مي شود،خراسان است. )).(13)
در دوره هاي تاريخي پيش از آن،حد اقل از ظهور اسلام تا اوايل سده ي سيزدهم هجري،افغانستان كنوني بخشي از خراسان بزرگيبود كه در معناي گسترده اش سيستان و كابلستان را نيز شامل مي شد.(14) به همين سبب،بسياري از نويسندگان و تاريخ نگاران افغان و غير افغان خراسان را نام مشهور دوره ي اسلامي تا اواسط قرن سيزدهم اين سرزمين تلقي كرده اند.(15)
اسم(( افغانستان )) براي نخستين بار در تاريخ اين كشور در مكاتبات و معاهدات رسمي پادشاه ابدالي آن با دولت انگلستان در جمادي الاولي سال ١٢٥٤هجري استعمال شد.(16)
پي نوشت ها
1.ارانسكي.اي.ام؛مقدمه فقه اللغه ايراني؛ترجمه:كشاورز،كريم؛تهران:انتشارات پيام،چ2،1379ش.،ص228.
2.غبار،ميرغلام محمد؛افغانستان در مسير تاريخ؛تهران:انتشارات جمهوري،چ1، 1384ش.،ص6؛دايرة المعارف آريانا؛كابل:مطبعه عمومي كابل،چ1،1335ش.،ج3،ص264.
3.دايرة المعارف آريانا؛همانجا.
4.غبار؛افغانستان در مسير تاريخ؛ص9.
5.مينورسكي،و.؛تعليقات بر حدود العالم؛ترجمه:ميرحسين شاه؛تهران:دانشگاه الزهراء،چ1،1372ش.،ص211.
6.عتبي،محمد بن عبدالجبار؛تاريخ يميني؛ترجمه:جرفادقاني،ابوالشرف ناصح بن ظفر؛به اهتمام:شعار،جعفر؛تهران:بنگاه ترجمه و نشر كتاب،چ2، 1345ش.،صص33،285،333.
7.بيهقي،ابوالفضل؛تاريخ بيهقي؛ويرايش:مدرس صادقي،جعفر؛تهران:نشر مركز،چ1، 1377ش.،صص216،220،231،234.
8.دايرة المعارف آريانا؛ج3،صص264-265.
9.همانجا.
10.فرهنگ،ميرمحمدصديق؛افغانستان در پنج قرن اخير؛قم:انتشارات وفايي،چ2، 1374ش.،ج1،ص25.
11.ارانسكي؛مقدمه فقه اللغه ايراني؛ص228؛هروي،نجيب مايل؛تاريخ و زبان در افغانستان؛تهران:بنياد موقوفات دكتر محمود افشار،چ2،1371ش.،ص25؛غبار؛افغانستان در مسير تاريخ؛ص9.
12.محمود محمود؛تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس در قرن نوزدهم ميلادي؛تهران:انتشارات اقبال،چ4،1353ش.،ج1،ص34.
13.الفنستون،مونت استوارت؛افغانان،جاي،نژاد،فرهنگ(گزارش سفر به سلطنت كابل)؛ترجمه:فكرت،محمدآصف؛مشهد:بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي،چ1،1376ش.،صص105و158.
14.فرهنگ؛افغانستان در پنج قرن اخير؛ج1،ص18.
15.همان،صص17-26؛غبار؛افغانستان در مسير تاريخ؛ص9.
16.دايرةالمعارف آريانا؛ج3،ص266.
پيشينهي اسلام در افغانستان
از ورود مسلمانان تا ظهور گوركانيان
نويسنده: سيد مرتضي حسيني شاهترابي
در سال هيجدهم يا بيست و دوم هجري "احنف بن قيس تميمي" كه به دنبال "يزدگرد" بود، از مسير طبسين(1) به"خراسان" آمد؛ هرات را با جنگ گشود؛ "صحارعبدي" را در آنجا گماشت و سپس، مرورود، بلخ و مناطق شمالي خراسان، از نيشابور تا تخارستان، را تصرف نمود.(2) و پس از بازگشت به مرو "ربعي بن عامر" را به امارت تخارستان منصوب كرد(3) خراسان، سيستان و سرزمينهاي اطراف آن در اين زمان زير نظر امير بصره اداره ميشد. بنابر اين، پس از اينكه "عثمان بن عفان" "ابوموسي اشعري" را از امارت بصره عزل كرد و "عبدالله بن عامر بن كريز" را جايگزين او كرد، ادارهي امور خراسان و سيستان و ادامهي فتوحات در اين منطقه بدو سپرده شد. (4(
"يزدگرد" به سال ٣١ هجري- در دوران خلافت "عثمان"- در مرو كشته شد(5) و "عبدالله بن عامر" براي سركوبي شورش مردم فارس كه به رهبري "ماهك بن شاهك" قيام كرده بودند، روانهي فارس شد. فتنه را خاموش(6) كرد؛ سپس به سوي خراسان روي نمود و مقدمهي لشكر را به "احنف بن قيس" سپرد.(7)شهرها و مناطق مختلف خراسان كه پيش از اين در دورهي "عمر بن خطاب" فتح شده بودند و پس از مدتي جملگي از اطاعت مسلمانان خارج شده بودند، در اين دوره بار ديگر به تصرف مسلمانان درآمدند. هرات ديگربار، بهدست "احنف بن قيس" فتح شد و بوشنج نيز توسط "طاهر بن حسن بن مصعب" گشوده شد.(8) در سال ٣٢ هجري "احنف بن قيس" از سوي "ابن عامر" مرورود را محاصره كرد. مردم مرو سرانجام با پذيرش خراج شصت هزار درهمي تسليم شدند و پيمان صلح در محرم الحرام همان سال بسته شد.(9(
مردم تخارستان، جوزجان، طالقان و فارياب سپاهي سيهزار نفري براي رويارويي با مسلمانان آماده كردند؛ اما، احنف ايشان را تا "رسكن" كه در دوازده فرسخي قرارگاه سپاهيان مسلمان در مرورود بود، بازپس راند. سپس، بر جوزجان و بلخ چيره شد، به ازاي دريافت چهارصد هزار درهم با مردم آنجا صلح كرد و پسر عموي خود، "بشر بن متشمس" را حكمران آنجا نمود. (10(
"عبدالله بن عامر" "عبدالرحمن بن سمره" را همراه با لشكري مجهز به سيستان فرستاد. "ابن سمره" سيستان را گشود و از آنجا به سوي كابل رفت و پس از رسيدن به كابل شهر را محاصره كرد. "كابلشاه" يك سال در برابر سپاهيان "عبدالرحمن" ايستادگي نشان داد؛ اما، سرانجام شكست را پذيرفت و شهر بهدست مسلمانان افتاد. (11) پيش از آن در سال ٢٣ هجري، در دوران خلافت "عمر بن خطاب" لشكر مسلمانان از راه كرمان به حدود خراسان رسيده بود و دو تن از فرماندهان به نامهاي "عاصم بن عمرو تميمي" و "عبدالله بن عمير" به سيستان و مركز آن يعني زرنج حمله كرده بودند كه سرانجام مردم زرنج به دادن خراج رضايت داده و صلح نموده بودند. در اين دوره، گستردگي سيستان بيش از خراسان بود و مرزهاي آن به قندهار ميرسيد.(12(
امام علي(ع) پس از تصدي خلافت و استقرار در مدينه، خواهرزادهي خويش-"جعدة بن هبيرهي مخزومي"- را براي انجام امور خراسان بدين سوي فرستاد و بدو فرمود: مناطقي از خراسان را كه فتح نشده است، فتحكند. (13) پس ازمدتي جمعي از خراسانيان در برابر جعده شورش كردند؛ او به مركز خلافت بازگشت و "خليد بن قرة" جايگزين وي در خراسان شد.(14) در دوران خلافت امام علي(ع)، "ربعي بن كاس" امير سجستان و مناطق اطراف آن بود.(15) بدين ترتيب، بسياري از مناطق خراسان و سيستان در دورهي خلفاي راشدين فتح شدند و اگر هم مسلمان نشدند، با پرداخت جزيه و خراج در كنار مسلمانان به زندگي ادامه دادند. بادغيس هم در دوران حكومت "معاويه" بهدست "عبدالرحمن بن سمرة" فتح شد. (16) در زمان امويان، خراسان و سيستان خاستگاه شورشها و جنبشهاي ضد اموي بود. قيام "يحيي بن زيد" و خروج "ابومسلم خراساني" كه به روي كار آمدن عباسيان منجر شد، نمونهي آشكاري از اين شورشها و جنبشهاست. (17) با قتل "ابومسلم" بهدست "منصور عباسي" خراسان كه پيش از اين پشتيبان عباسيان در سرنگوني امويان بود به خاستگاه شورشهاي خونخواهانه بدل شد. شورش "استادسيس" در بادغيس، در سال ١٥٠ هجري(18) و شورش "المقنع" در حدود سال ١٥٩ از آن جمله است. (19) به دنبال سركوبي اين شورشها عملكرد خوارج در خراسان و سيستان شدت گرفت و اينان تا عصر طاهريان از مهمترين عوامل تشنج در خراسان و سيستان شدند.(20) با برگزيده شدن "طاهر بن حسين" از سوي خليفهي عباسي به فرمانروايي خراسان(٢٠٥ه.ق.) نخستين سلسلهي بومي وابسته به خلافت عباسي در خراسان پايهريزي شد. اين سلسله كه زادگاه بنيانگذار آن پوشنگ(21) هرات بود(22) سرفصل تازهاي را در تاريخ خراسان و دولتهاي اسلامي گشود. در زمان طاهريان، خراسان از نظر اقتصادي و فرهنگي شكوفا شد. دوران صفاريان به نبرد و خونريزي و توسعه طلبي حاكمان صفاري گذشت و شهرهاي هرات(23)، بُست(24) و كابل(25) مهمترين مناطق خراسان و سيستان بودند كه مورد توجه آنان قرار گرفتند.
در دوران سامانيان، خراسان جايگاه سياسي- اقتصادي ويژهاي داشت؛ به همين سبب، اميران ساماني گاهي با رضايت و در بسياري از موارد از روي ترس و احتياط، سرداران نامور و بزرگان خاندانهاي كهن را به حكمراني خراسان برميگزيدند.(26) در اين دوره "آلفريغون" كه اميراني بلند همت، دانشدوست و ادبپرور بودند، حكومت موروثي خود را بر جوزجان حفظ كرده بودند و عالمان و اديبان را از اطراف و اكناف به دربار خويش فرا ميخواندند.(27) خراسان و ماوراءالنهر در اين عصر مركز تجديد حيات فرهنگي گرديد كه ظهور زبان فارسي نو، شكلگرفتن آن در سرودههاي حماسي ملي و توسعهي نوعي سبك معماري و نقاشي ايراني، از جلوههاي آن بود.(28) مدت حكومت غزنويان در خراسان كوتاه بود و با آنكه در آغاز به خراسان ثبات سياسي بخشيد، اما نتوانست از اين منطقه در برابر سلجوقيان حمايت كند. (29(
سلاطين سلجوقي گرچه برنقاط مختلف اين منطقه احاطه داشتند، غوريان به مثابهي يك دولت نيرومند بر بسياري از مناطق اين سرزمين حكمراني ميكردند(30). با روي كار آمدن خوارزمشاهيان در خوارزم و به تحريك خليفهي عباسي، غوريان با خوارزمشاهيان به نبرد برخواستند(31) كه نتيجهي اين دشمنيها و نبردها كشته شدن "غياث الدين محمود"- آخرين پادشاه مقتدر غوري- و رو به زوال نهادن پادشاهي غوريان بود و در نهايت، اين پادشاهي به سال ٦١٢ هجري سقوطكرد(32(
با حملهي مغول به پايتخت خوارزمشاهيان، "سلطان محمد خوارزمشاهي" به جاي دفاع از پايتخت به خراسان گريخت و پس از مدتي سرگرداني در اطراف بلخ و نيشابور به عراق عجم پناه برد. فرماندهان چنگيزخان و سپاهيان مغول او را تعقيب كردند. گرچه مأموريت فرماندهان مغولي در دستگيري سلطان محمد خلاصه ميشد، مأمور براي فتح نبودند و هنگام گذار از بلخ به اظهار اطاعت و فرمانبري نمايندگان اين شهرها بسنده كردند، اين تعقيب و گريز، آغازي بود براي لشكركشيهاي بعدي مغولان به اين شهرها و ديگر مناطق خراسان.(33(
مغولان، پس از پايان كار سلطان خوارزم و گشودن قلب امپراتوري خوارزمشاهيان، خوارزم و ماوراءالنهر، در بهار سال ٦١٨ براي بهدستآوردن مناطق ديگر آن از جمله خراسان، از آمودريا گذشتند. بلخ داوطلبانه تسليم شد و از خشونت و كشتار در امان ماند. نوبت به طالقان رسيد و چنگيزيان پس از درهمكوبيدن آن، باميان را محاصره كردند. در جريان محاصره، يكي از نوادگان چنگيز به نام"موتوفن" تير خورد و كشته شد. به انتقام خون او، خان مغول پس از فتح شهر دستور داد: هيچ موجودي را زنده نگذارند، حتي كسي را غنيمت نگيرند(34(
در اين اثناء شاهزادهي خوارزم، "جلال الدين منكبرني"- پسر سلطان محمد كه به غزنين گريخته بود- سپاهي گرد آورد و لشكري از مغولان را در تخارستان درهم كوبيد؛(35) اما، چندي بعد، از سپاه انتقامجوي مغول شكست خورد و به هندوستان گريخت. چنگيزيان به تلافي شكست پيشين، ساكنان غزنين را قتل عام كردند و تمامي مردم هرات را از دم تيغ گذراندند.(36(
در ٦٢٦ چنگيزخان مرد؛ امپراتورياش براي چهار پسرش: جوجي، جغتاي، اكتاي و تولي ماند(37) و "اكتاي" جانشين پدر شد.(38) مغولان اين بار به امر "اكتاي قاآن" عازم ايران شدند تا "جلال الدين" را كه نيروي دوبارهاي يافته و درصدد بازپسگيري سلطنت خوارزمشاهيان بود سركوب كنند. بدين ترتيب، غزنين، كابل و ... براي چندمين بار تاخت و تاز مغولان را به خود ديد. (39(
در سال ٦٤٨ "ملك شمس الدين"- سر سلسلهي آلكرت- توانست با جلب حسن نيت "منكوقاآن"حكومت تمام ولايتهاي هرات، پوشنگ، غور، غرجستان، فارياب، فراه، كابل، غزنين و...(40) را بهدست گيرد و حكومتي بنياد گذارد كه تا سال ٧٨٣ در هرات و پيرامون آن حكمراني مينمود و در بيشتر موارد فرمانبردار مغولان بود(41(
در ٦٥١ "منكوقاآن" تصميم گرفت با گسيل ساختن برادران خويش- "قوبيلاي" و "هلاكو"- به ترتيب به چين و آسياي غربي، كشورگشاييهاي چنگيزيان را تكميل و تحكيم كند(42). هلاكو با عبور از مرغزارهاي شبرغان(43)، برانداختن خلافت عباسي و سركوبي اسماعيليان، فتوحات مغول را تا ساحل درياي مديترانه گسترش داد و بزرگترين بخش سرزمينهاي امروزين خاورميانه را تصرف كرد(44(
سالها پس از او- در "دوران غازانخان"- ميان الجايتو كه نايب سلطان در خراسان بود و آل كرت كه در هرات حكمراني ميكردند، كدورتي پيش آمد. اين مسئله سبب شد تا الجايتو پس از رسيدن به قدرت، در سال ٧٠٦ سپاهي را براي تنبيه فخرالدين كرت به هرات بفرستد. فخرالدين با نقشهاي حسابشده فرماندهي مغول و سپاهيانش را كشت؛ اما الجايتو سپاه ديگري فرستاد، شهر را محاصره كرد و سرانجام آنجا را تصرف نمود.(45(
"ابوسعيد" - پسر الجايتو- در نُه سالگي حاكم خراسان شد(46) و سپس، در ٧١٧ هجري جانشين پدر گرديد. او "آخرين ايلخان مقتدر" بود(47) و با مرگ وي در سال ٧٣٦ سلسلهي ايلخانيان به سرعت رو به زوال نهاد و قلمرو گستردهي آنان به قسمتهاي كوچك تقسيم گرديد.(48(
پس از مرگ "ابوسعيد" دوران فترتي در تاريخ سياسي خراسان و سيستان و سرزمينهاي اطراف آن حاصل شد و در مناطق مختلف سلسلههاي متعدد ظهور كردند. سلسلههاي آل جلاير، آل مظفر، امراي چوپاني، اينجو و سربداران برآمدند و هركدام در قسمتي قدرت يافتند، علاوهي بر اينكه حكومتهاي نيمه مستقل ديگري همچون آل كرت، اتابكان فارس و نظير آن وجود داشتند(49(
`پينوشتها
1. در ايالت قهستان كه جغرافينويسان عرب آن را از توابع خراسان شمردهاند دو شهر وجود داشت كه هنوز باقي است و هردوي آنها را طبس ميناميدند و به اين جهت جغرافينويسان مسلمان آنها را به صيغهي تثنيه ضبط كرده و "طبسين " گفتهاند.(لسترنج؛ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي؛ ترجمه: عرفان، محمود؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ6، 1383ه.ش.، ص385(
2. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارالكتب العلميه؛ چ1، 1407ه. ق.، ج 2، صص 545- 546؛ ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي؛ المنتظم في تاريخ الملوك و الامم؛ تحقيق: عبدالقادر عطا ، محمد و مصطفي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ1، 1412ه.ق. ، ج 4 ، ص 322.
3. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك؛ ج2، ص 547 .
4. خليفة بن خياط؛ تاريخ خليفة بن خياط؛ تصحيح: مصطفي نجيب فواز و حكمت كشي فواز؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ1، 1415ه.ق.، ص 106؛ ابن اعثم كوفي، محمد بن علي؛ الفتوح؛ ترجمه: مستوفي هروي، محمد بن احمد؛ تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ1، 1372 ش.، ص 280.
5. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوك؛ ج 2، ص620 ؛ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي؛ المنتظم؛ ج 5، ص 13.
6. ابن اعثم كوفي، محمد بن علي؛ الفتوح؛ ص 282.
7. يعقوبي؛ البلدان؛ تحشيه: ضناوي، محمد امين؛ بيروت: دارالكتب العلميه، چ1، 1422ه.ق.، ص100.
8. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك؛ ج2، ص 631.
9. همان، ج 2، صص 631- 632.
10. ابن اعثم كوفي، محمد بن علي؛ الفتوح؛ ص284؛ يعقوبي؛ البلدان؛ ص121.
11. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك؛ ج2، ص 544 .
12. ابن اعثم كوفي، محمد بن علي؛ الفتوح؛ ص402.
13. خليفة بن خياط؛ تاريخ خليفة بن خياط؛ ص120؛ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي؛ المنتظم؛ ج 5، ص 129.
14. دينوري، ابوحنيفه؛ الاخبارالطوال؛ تصحيح: عصام محمد الحاج علي؛ بيروت: دارلكتب العلميه، چ1 ،1421ه. ق. ، ص221.
15. يعقوبي؛ البلدان؛ ص 101.
16. ر. ك : خطيب، عبدالله مهدي؛ ايران در روزگار اموي؛ ترجمه: افتخارزاده، محمود رضا؛ تهران: رسالت قلم، چ1، 1378ش.
17. ابن اثير؛ الكامل في التاريخ؛ تحقيق: مكتب التراث؛ بيروت: موسسة التاريخ العربي، چ1، 1408ه.ق. ج 4، ص180.
18. نرشخي، ابوبكر محمد بن جعفر؛ تاريخ بخارا؛ ترجمه: قبادي، ابونصر احمد بن محمد؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران ،1351ش.، ص90.
19. اكبري، امير؛ تاريخ حكومت طاهريان از آغاز تا انجام؛ مشهد: بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي و انتشارات((سمت))، چ1 ،1384ش. ، ص34.
20. بوشنگ: شهري بوده است در غرب هرات كه به نامهاي فوشنج و بوشنج نيز ياد شده است و فاصلهي آن تا هرات يك روز راه بوده است.(لسترنج؛ جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي؛ ص 437 (
21. يمني صنعاني، يوسف بن يحيي؛ نسمة السحر؛ تحقيق: كامل سلمان الجبوري؛ بيروت: دارالمورخ العربي، 1420ه.ق.، ج1، ص85 .
22. ناجي، محمدرضا؛ تاريخ و تمدن اسلامي در قلمرو سامانيان؛ مجمع علمي تمدن، تاريخ و فرهنگ سامانيان، 1378ش. ص104.
23. ملكزاده، الهام؛ سرگذشت صفاريان(برگرفته از كتاب سيستان)؛ زيرنظر: ايراني، اكبر و عليرضا مختارپور؛ تهران: سازمان ملي جوانان، چ1، 1381ش.، ص32.
24. همان، ص 42.
25. همان، ص 39.
26. ناجي، محمد رضا؛ تاريخ و تمدن اسلامي در قلمرو سامانيان؛ ص105.
27. عتبي؛ تاريخ يميني؛ ترجمه: جرفادقاني؛ صص294- 298.
28. باسورث، ادموند كليفورد؛ تاريخ غزنويان(جلد اول و دوم)؛ ترجمه: انوشه، حسن؛ تهران: انتشارات امير كبير ، چ1، 1372ش.، ص148.
29. همان، ص148.
30. حلمي، احمد كمال الدين؛ دولت سلجوقيان؛ ترجمه و اضافات: ناصري طاهري، عبدالله؛ با همكاري: جودكي، حجت الله و فرحناز افضلي؛ قم: پژوهشكدهي حوزه و دانشگاه، چ1، 1383ش. صص75 - 80.
31. خلعتبري، اللهيار و محبوبه شرفي؛ تاريخ خوارزمشاهيان؛ تهران: انتشارات سمت، چ2، 1381ش.، صص104 و 105.
32. همان، ص 110.
33. گروسه، رنه؛ تاريخ مغول(چنگيزيان)؛ ترجمه: بهفروزي، محمود؛ تهران: نشر آزاد مهر، چ1، 1384ش.، ص173.
34. همان، صص174- 175.
35. همان، ص175.
36. همان، صص176- 177.
37. اقبال آشتياني، عباس؛ تاريخ مغول؛ تهران : انتشارات امير كبير، چ6، 1385ه. ش. ،ص85 .
38. همان، ص135.
39. همان، صص141- 142.
40. همان، ص368.
41. همان، صص368- 379.
42. جي.آ.بويل؛ تاريخ ايران كمبريج(جلد پنجم)(از آمدن سلجوقيان تا فروپاشي دولت ايلخانان)؛ ترجمه: انوشه، حسن؛ تهران: انتشارات اميركبير، چ1، 1366ه.ش.. ص321.
43. همان، ص322.
44. همان، ص334.
45. همان، ص376.
46. اقبال آشتياني، عباس؛ تاريخ مغول؛ ص325.
47. همان، ص345.
48. همان، ص349.
49. همان، صص 365- 366.
مزار شريف يا بارگاه منسوب به امام علي (ع)
نويسنده: سلطانحسين تابنده
بازنويسي:(سيد مرتضي حسيني شاه ترابي)
(اين مقاله كه خدمت شما دوستداران تاريخ كشور افغانستان تقديم ميشود نگاشتهاي است از يك نويسندهي ايراني به نام سلطان حسين تابنده كه در اواخر دههي چهل خورشيدي به مزار شريف سفري داشته است و حاصل سفر و مطالعات خود را طي يك گزارش در ارديبهشت ماه سال 1339خورشيدي در شمارهي نخست از دورهي چهارم نشريهي "مجموعهي حكمت" كه در شهر قم نشر مييافته، منتشر كرده است. اين مقاله از آنجايي كه قريب به نيم قرن پيش تدوين شده و منابع مورد استفاده آن اكنون نادر و ناياب شده است، نوشته اي ارزشمند و درخور توجه است. نكته ديگر اينكه نگارندهي آن كوشيده است در حد امكان امانتداري در گزارش را رعايت كند.
با توجه به آنچه بيان گرديد و برخي ملاحظات ديگر، اين مقاله انتخاب و بازنويسي شد و به جهت رعايت امانت بدون كم و كاست منتشر گرديد. در پايان اين مقدمه از آقاي محمد علي متقي كه در دستيابي من به اين مقاله نهايت همكاري را نمودند تشكر و قدرداني مينمايم.).
مزار شريف يكي از شهرهاي معروف و متبرك "افغانستان" و بسيار مورد علاقه افغانها ميباشد و امروز مركز يكي از استانهاي شمالي افغانستان و جمعيت آن حدود پنجاه هزار نفر است.
طول آن 67 درجه و 9 دقيقه و عرض آن 36 درجه و 44 دقيقه و انحراف قبله از جنوب به مغرب 64 درجه و 41 دقيقه و 14 ثانيه و ارتفاع آن از سطح دريا در حدود ششصد متر است.
بقیه در ادامه مطلب...
خلاصه تقویم تاریخ افغانستان:
در ادامه مطلب...
لباس (رخت) مردم افغانستان
هر قوم لباس مخصوص به خود دارد و تا حدودی در پوشیدن و گسترش آن همت می گمارند که گمان می رود در این کار عمل پشتونها قابل ستایش است و در هرکجا باشد همان لباس محلی خود را می پوشند.
1- لباس مردم پشتون: مردان پشتون پیراهن ، تنبان ، لنگی ، چپلی و پتو می پوشند. زنانشان پیراهن ، تنبان فراخ و چادر پیزار می پوشند.
2- لباس مردم هزاره: مردان هزاره برک می پوشند و کلاه سر می کنند ، زنانشان پیراهن ، تنبان و چادر دارند
3- لباس مردم ترکمن - ازبک: پیراهن و تنبان گوبچه ، شلوار ، چین قاقمه و موزه و مسی است ولی امروزه تغییراتی بوجود آمده ، جوانان مسی نمی پوشند. تمام نواحی شمال تحت تاثیر لباس ازبک ها رفته ، چین ، جیلک و گوبچه می پوشند ، زنان نواحی شمال چادری سر می کنند و این قاعده عمومیت دارد.
4- لباس مردم هرات: لباس مردم هرات پیراهن ، تنبان ، واسکت و لنگی است. تنبان خیلی فراخ و چین دار می پوشند. زنان و دختران در تمامی نقاط افغانستان لباسهای شوخ و گلدار می پوشند ولی مردان لباس ساده را خوش دارند ، فقط گاهی بچه ها هوس لباسهای شوخ می کنند که آن هم خیلی کم است.
5- لباس مردم شهر: مردم شهرها نظر به موقعیت شان لباس می پوشند ، در شهر کابل که پایتخت کشور است بیشتر لباسهای اروپای به چشم می خورد. مردان کرتی و پطلون و زنان هم دامن و بعضی پلتون می پوشند.
وضع زنان افغان وآداب ازدواج دردوقرن قبل
وضع زنان:
الفنستون مورخ ودپلومات انگلیسی دراویل قرن ۱۹ مدتی را در یشاورسپری نمود و هنگامی که کتابش«بیان سلطنت کابل » را مینوشت، در بارهً آداب و رسوم ازدواج وطرزمعیشت ومعاشرت مردم واقوام وقبایل افغانستان نیز اطلاعات بسیار سودمندی گردآورده ودر کتاب خود منعکس ساخته است که تا امروز نیز این اطلاعات در نوع خود در بارۀ مردم شناسی افغانستان اگر بیظیر نباشد، حتماً کم نظیر خواهد بود. اودرصفحات ۱۸۰- ۱۸۴کتاب خودمینویسد: وضع زنان افغان بسته به مقام اجتماعی شان است. زنان طبقات بالا، سراپا پوشیده واز نظرها نهان ولی از همه وسایل آرامش ورفاه برخوردارند. زنان فقرا به انجام کارهای خانه، آوردن وامثال آن این امور می پردازند. زنان درچادری در شهر گردش میکنند. وبخشی از جمعیت را که به تماشا بیرون میآیند، تشکیل میدهند. همچنان درباغها گردهم می آیند وهرچند با دقت درحجاب اند، مانند زنان هند محصور نیستند و بصورت عموم، وضع زنان درمقایسه با زنان کشورهای همسایه بد نیست. بقیه در ادامه مطلب...
در اطراف زنان گشاده رویند. و در روستا وخیمه گاه قیدی برآنان نیست، ولی عرفاً اختلاط با مردان را بی حیائی میدانند وچون مرد ناشناسی را می بینند، روی خود رانهان میکنند و اگردر مهمان خانۀ منزلشان بیگانه ای را ببینند کمتر ظاهر میشوند. با این همه دربرابر ارمنیان، فارسیان، وهندوان این رسم را رعایت نمیکنند، زیرا آنان رابه چیزی نمیشمرند. زنان افغان درغیاب شوهرنیز از مهمان پذیرائی میکنند واز مهمان نوازی دریغ نمی وروزند. ولی پاکدامنی زنان اطراف، بویژه شبانان وکوچیها برهمه آشکار است. در قبایل دوردست زنان همدوش مردان در بیرون از خانه کار میکنند، اما در هیچ نقطۀ آن سرزمین از زنان ، چنانکه در هندوستان رسم است، کار نمیکشند. در هندزنان درحالی که درکارهای ساختمانی برابر مردان کار میکنند، نصف دستمزد مرد را میگیرند.