کوهها مست غرور رودها غرق به خون
چشم دل همه کور جنس دلها همه سنگ
خوکها شاه زمین، گرگها تشنه جنگ
رهبران مایه ننگ همه خوابآلوده
خلق در سوگ عزا حاکمان آسوده
وحشیان تاریخ مست از جام جنون
ذرهای آنسوتر غزه در آتش و خون
غرش آتش همه شهر آب دریا همه زهر
اف به تو مکر زمان تف به تو فتنه دهر
در همه کار بشر نکتهای هست عجیب
دو وجب خاک زمین وین همه مکر وفریب؟؟؟
لبهای ترک خورده ی من
دگر ردپای هیچ خنده ای نیست
انگار
متروکه کویری است
بی آب و علف
ای رهگذر
که نقشت چون سرابی پیداست
با خود آیا
خنده ای را سوی من می آری؟
خدایا تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره ی حیات انسان است
آنگاه که در آتش عشق میسوزم
یا در شدت درد میگدازم
یا در شوق زیبائی و ذوق عرفانی آب میشوم و سراپای وجودم
روح میشود
لطف میشود
عشق میشود
سوز میشود
و عصاره ی وجودم بصورت اشک آب میشود
و بعنوان زیبا ترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد در دامان وجود فرو میچکد.
اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد , قلبم را ارائه خواهم داد و
اگر محصول عمرم را بطلبد,اشک را تقدیم خواهم کرد
خدایا تو را شکر میکنم
که غم را آفریدی و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا از این نعمت بزرگ توانگر کردی.
خدایا تو را شکر میکنم
که به من درد دادی و نعمت درک درد عطا فرمودی
تو را شکر میکنم
که جانم را به آتش غم سوزاندی و قلب مجروهم را برای همیشه داغ دار کردی دلم را سوختی و شکستی تا فقط جایگاه تو باشد.
خدایا، تو را شکر میکنم برای تنهاییم، برای شغلم، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشک هایم ، چرا که همه ی این ها مرا به تو نزدیک تر کرد پس خریدار این قلب شکسته ام باش و معشوق همیشگی من...
صفحه قبل 1 صفحه بعد